جدول جو
جدول جو

معنی بشته فروش - جستجوی لغت در جدول جو

بشته فروش
یکی از چهار روستای معروف نیشابور که مقدسی در قرن چهارم از آن نام برده است. (جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی چ 1337 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 413). و رجوع به بشتنفروش شود، دره ای که در آن گیاهی روید که خام خورند یا دره ای که در آن جز گیاه هرزه نروید. (از دزی ج 1 ص 89)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باده فروش
تصویر باده فروش
فروشندۀ باده، می فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برده فروش
تصویر برده فروش
فروشندۀ غلام و کنیز
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دَ / دِ)
فروشندۀ باده. می فروش. خمرفروش. خمار. شرابی. نبّاذ. شراب فروش:
در حیرتم از باده فروشان کایشان
زین به که فروشند چه خواهند خرید!
خیام.
کرده ام توبه بدست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی.
حافظ.
سرّ خدا که عارف سالک بکس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید.
حافظ.
آمد افسوس کنان مغبچۀ باده فروش
گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده.
حافظ.
تو بزم ساز بعشرت که صبح باده فروش
پی صبوح تو این تخته از دکان برداشت.
حسین ثنایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ اَ)
که در سخن کنایه بسیار به کار برد
لغت نامه دهخدا
(بُ تَ فُ)
بشتفروش. پشت فروش. کوره ای است از اعمال نیشابور که آن را بشتاسف (گشتاسب) بنا کرد و دارای 126 قریه است. (از معجم البلدان بنقل از تاریخ بیهقی). و رجوع به نزهه القلوب چ 1331 هجری قمری لیدن ص 227، و مرآت البلدان ج 1، و بشته فروش شود، صفیر. بشخول. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِ فُ)
آنکه خشت فروشد. لبان
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ شِ)
که شبه فروشد:
تو قدر فضل شناسی که اهل فضلی و دانش
شبه فروش چه داند بهای در ثمین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از برده فروش
تصویر برده فروش
فروشنده برده فروشنده غلام و کنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگه فروش
تصویر برگه فروش
قبض
فرهنگ واژه فارسی سره
اسم خراباتی، خمار، می فروش
فرهنگ واژه مترادف متضاد